روایت خواندنی از شیعه شدن فیلیپ سندروس، مدافع تیم ملی سوئیس
به گزارش «هدف سرخ»، منابع امنیتی عراق در خلال مبارزه به تروریست ها در استان الانبار و در مخفیگاه های این افراد پیام هایی از مفتی وهابی "محمد العریفی" یافتند.
این منابع امنیتی در اظهاراتی گفتند در این پیام ها، العریفی عناصر تروریستی داعش را خطاب قرار داده و آنها را به قتل شیعیان تشویق می کند و می خواهد در برخورد با اهل سنت عراق اعم از مردم عادی و یا علما در صورت همراهی ارتش عراق و یا عدم شرکت در اعتصاب و تظاهرات ها به هیچ وجه سست نباشند .
این منابع آگاه افزودند علاوه بر کشف این فتوای مفتی سعودی هم چنین مشخص شد داعش بنابر فتوای العریفی خون رافع العیساوی واحمد ابو ریشه وعلی حاتم سلیمان (از رهبران و فعالان اهل سنت) را مباح دانسته زیرا در موضعشان علیه مالکی ثابت نبوده اند. هم چنین فاش شده که تروریست به هلاکت رسیده "شاکر وهیب" نیز قبل از مرگش پیام های خصوصی دریافت کرده بوده است.
انتهای پیام/ ز.غ
80 هزار هیئت مذهبی در کشور فعالیت می کنند.
به گزارش واحد مرکزی خبر مدیرکل امور فرهنگی رسانه و فناوریهای نوین سازمان تبلیغات اسلامی در گردهمایی کارشناسان فرهنگی ادارهکل تبلیغات اسلامی کردستان در سنندج گفت: با وجود این تعداد هیئت و ظرفیت عظیمی که این هیئات دارند میتوان بحث گفتمان دینی را هم در سطح هیئات گسترش داد.
حجت الاسلام ناصر نوری زاده افزود: سازمان تبلیغات اسلامی بر ارتقای جنبههای اعتقادی و محتوایی و در کل جنبههای کیفی هیئات مذهبی بیشتر تاکید دارد تا جنبه کمی ولی به هیچ وجه مانع گسترش کمی هیئات مذهبی نخواهد شد.
وی با اشاره به تشکل جمعیت بانوان فرهیخته به عنوان یکی از رویکردهای سازمان گفت: در این تشکل، هزار و 500 بانوی فرهیخته ساماندهی خواهند شد.
وی افزود: رصد مطالبات فرهنگی و دینی بانوان، ارائه الگوی موفق از هویت زن مسلمان، سیمای زن مسلمان در حوزه اجتماعی و ایجاد یک جریان کشوری در حوزه زنان از اهداف جمعیت بانوان فرهیخته است.
وی با بیان اینکه در جمعیت بانوان فرهیخته هر استان از توانایی بانوان موفق در زمینه های مختلف استفاده می شود گفت: این تشکل وظایفی از جمله ترویج فرهنگ حجاب و عفاف در میان بانوان و همچنین رصد کردن جبهه فرهنگی در حوزه زنان را برعهده دارند.
وی به برگزاری گفتمان های دینی در کشور اشاره کرد و افزود: تاکنون در کشور برای 12 میلیون دانش آموز 121 هزار گفتمان دینی با موضوعات آسیب های اجتماعی، نحله های انحرافی، عرفان های کاذب، عفاف و حجاب، جنگ نرم، مهارت های زندگی، تکنولوژی های نوین و غیره برگزار شده است.
هنگامه عزیمت به هیات عزاداری امام حسین (ع) در میان ده ها هزار هیاتی که هر ساله در چنین ایامی برقرار میشود، انتخابی میکنید یا هرجا صدای عشاق حسین را میشنوید به جمع محبین ثارالله می پیوندید و به مجلس دل میدهید و توسل می جویید؟
آیا سابقه برقراری هیات مذکور برایتان حائز اهمیت است؟ آیا کیفیت سخنرانان و مباحث مطروحه بر منبر در هر سال و مداحی ها و طول زمان مداحی برایتان حائز اهمیت است؟ برگزاری هیات در مساجد یا تکیه ها، معیار گزینش هیات برایتان تلقی میشود؟ طیف سنی و فکری حاضر در یک مجلس عزا تا چه میزان در این انتخاب برایتان اهمیت دارد؟
شب چهارم محرم متعلق به فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام، حر و مسلم علیهماالسلام است و شهادت این عزیزان مورد توجه قرار میگیرد.
محمد و عون دو فرزند حضرت زینب کبری و عبدالله بن جعفرطیار(ع) بودند. وقتی حضرت اباعبدالله (ع) از مکه به قصد شهر کوفه خارج شد، عبدالله بن جعفر (ع) نامه به این مضمون به حضرت نوشت: شما را به خدای متعال سوگند می دهم که از این سفر منصرف شوید زیرا من می ترسم که به واسطه این سفر شما را به شهادت رسانیده و اهل بیت شما آواره شوند. اگر کشته شوید، نور اهل زمین خاموش خواهد شد. شما امروز پناهگاه و پیشوای مومنان و مقتدای هدایت یافتگان هستید. پـس در این سفـر شتاب مکنید و من هم به دنبال نامه ام به شما خواهم پیوست.
این نامه را به وسیله دو پسر خود محمد و عون به خدمت آن حضرت فرستاد و خود به نزد عمروبن سعید فرماندار مدینه رفت و از او خواست که امــــان نامه ای برای ابی عبدالله(ع) بنویسد و از او بخواهد که از این سفر باز گردد. عمروبن سعید امان نامه ای برای آن حضرت نوشت و وعده پاداش و احسان داد.
عبدالله بن جعفر امان نامه را به همراه برادر خود یحیی بن سعید برداشته و به سوی امام به راه افتاده و در میان راه به حضور امام رسیدند وامان نامه را تقدیم داشت. حضرت نپذیرفت و فرمود: من پیغمبر خدا را در خواب دیدم و به من دستور داد تا به سفر خود ادامه دهم.
سپس حضرت جواب نامه عمروبن سعید را نوشت و آن را (احتمالا”) به عبدالله بن جعفر داد. عبدالله چون از انصراف امام مایوس شد، به فرزندان خود عون و محمد سفارش کرد که در طول سفر و جهاد در رکاب آن حضرت باشند و خود با یحیی بن سعید بازگشت.
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند. حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت.
او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص” را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود: این عبارت ”کهیعص” رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد. بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید – کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت – دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
امام راضی نشده و مخالفت می نماید. عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) بی درنگ عرض می کند: برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده . پسران نیز این درخواست و سوگند را مؤثر یافته و می گویند: دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا (س)اجازه بده.
امام صورت خواهر زاده های خود را می بوسد و اجازه نبرد به آن دو می دهد. آن دو بزرگوار پیاده به میدان نبرد رهسپار می گردند. ابن سعد آنها را شناخته و با صدای برخاسته از شگفــتی می گوید: (عَجَبا لِلرَحِمِ ) یعنی شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب (علیهما السلام).
پس، ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ”
به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند. نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر طیار هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.”
عـون پس از نـبردی دلیرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت می رسد و فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد. سید الشهدا (ع) برجسد این دو برادر حضور یافته و آنها را به سینه چسبانیده و به خیمه شهدا می رساند. تمام اهل حرم بیرون می آیند الا مادرشان زینب کبری (س) که درون خیمه می ماند و می فرماید: می ترسم که از بی طاقتی زجه کشم و برادرم از من شرم کرده و ناراحت و غمگین شود.
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.
حضرت ابا عبداللّه الحسین ـ علیهالسلام ـ دختری سه یا چهار ساله به نام «رقیه» داشت. نام رقیه در برخی کتابهای تاریخی و مقاتل نقل شده و برخی دیگر مانند: «ریاض الاحزان» به نقل از بعضی افراد آوردهاند که نام او «فاطمهی صغری» است. رقیه ـ علیهاالسلام ـ در روز سوم صفر سال 61 ه ق در سفر اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهمالسلام ـ به شهر شام، از دنیا رفته است. شاید نامگذاری روز سوم محرم به نام ایشان، به این دلیل باشد که در گرماگرم عزاداری دهه اول، یاد ایشان نیز گرامی داشته شود.
همان گونه که اشاره شد، مطلب زیادی در مقاتل درباره ایشان نیامده است. از این رو، شخصیت ایشان و یا این که اصلاً حضرت امام حسین علیهالسلام دختری به نام رقیه علیهاالسلام داشته یا نه، برای ما مجمل است و در مقاطعی جنجالآفرین نیز شده است.
آیا امام حسین (ع) دختری به نام رقیه داشته است؟ این پرسش مهمی است که درباره حضرت رقیه (س) مطرح میشود. در میان چهرهها و اندیشمندان معاصر، اوج اختلاف درباره فاطمه بنت الحسین (س)، بین نظر استاد مرتضی مطهری و استاد فاطمی نیا به وجود آمده است.
جناب استاد فاطمی نیا میگوید اسناد و روایاتی درباره حضرت رقیه وجود دارد؛ اما شهید مطهری در تحلیل خود میگوید، این روایات با تحلیل تاریخی هماهنگ نیست و نمیتواند واقعیت داشته باشد و البته مرحوم آیت الله خوشوقت نیز در پاسخ به پرسش یکی از پامنبریهای خود که پرسید: «آیا حضرت رقیه ـ سلام الله علیها ـ دختر امام حسین ـ علیه السلام ـ است یا خیر؟» پاسخ داده بود: «ایشان (حضرت رقیه) دختر یکی از شهدای کربلاست. در تاریخ که در مورد بچههای امام حسین مینویسند، دختری به نام رقیه وجود ندارد» که به شدت جنجالآفرین شد.
البته پس از آن، آیتالله العظمی مکارم شیرازی و آیتالله العظمی نوری همدانی تأکید کردند که دختر کوچک امام حسین (ع) در کربلا بوده است. آیتالله مکارم نوشته بود: «شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین (ع) در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما اینکه نام آن دختر رقیه بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد؛ هر چند معروف این است که نامش رقیه است».
آیتالله نوری همدانی نیز تأکید کرده بود: «در کتابهایی چون کامل بهائی و نفسالمهموم و کتابهای معتبر دیگر دختر خردسالی که برخی نام او را رقیه نامیدهاند و در شام به شهادت میرسد، برای امام حسین (ع) ذکر کردهاند و اگر کسی برای آن حضرت نذر کند، باید آن را ادا نماید و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است».
مرحوم میرزا جواد تبریزی (ره) نیز در این باره گفته بود: «مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین ـ علیهما السلام ـ در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین (علیه السلام) نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت ـ علیهم السلام ـ و حوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بودهاند...».
با این حال، به همان مواردی که در بعضی کتابها نقل شده است، بسنده میکنیم. برخی گفتهاند که یزید، اهل بیت امام حسین ـ علیهالسلام ـ را در خرابه ای نزدیک کاخ خود جای داد. این در حالی بود که زنان اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ شهادت پدران بچهها را از آنان پنهان میداشتند و میگفتند که پدرانشان به مسافرت رفته اند. این جریان ادامه داشت تا اینکه یزید، آنان را در کاخ خود جای داد.
درباره شهادت حضرت رقیه آمده است: عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب (س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند. پرسید: عمه جان! اینان کجا میروند؟ حضرت زینب (س) فرمود: عزیزم اینها به خانههایشان میروند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونهای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. سر مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و نالهاش بلندتر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار میدادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمیدیدم.
دختر خردسال حسین (ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. [1]
[1] شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141